یسناگلییسناگلی، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره
آرش کوچولوآرش کوچولو، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

گنجشکک اشی مشی

فدایی داری...

این از یسنا با یه لباس جدید که وقتی می پوشدش همووووووجووووووووور کشته مرده ش میشن همه خلاصه کلی تلفات داشتیم تا حالا بابت پوشیدن این لباس ... مخصوصا فامیلای  باباش...!         ...
24 آبان 1393

این روزای یسنا..........

"پشت خارون" ما شدیم پشت خارون یسنا و البته ننه شهرزاد قصه گو! هر شب قبل از خواب میگه مامان هم قصه بگو هم پشتمو بخارون تا نخارونم خوابش نمیبره! منم کم نمیارم آخر شب اگه اذیت کنه جریمش نخاروندن پشتشه به مدت چند ثانیه!!! آخه زمانش بیشتر باشه نصف شب خونه رو میذاره رو سرش! ************************************************************************* "جل الخالق از بچه های امروزی" برا خودمون دوتا آب انار گرفتم بخوریم ریختم تو دو تا لیوان میگه مامان بیا اول لیوانامونو بزنیم به هم بعد بخوریم!!! ************************************************************************* "جارو برقی"...
23 آبان 1393

از گفته های ایشون 3...!

داریم الاغ سواری میکنیم !از پشتم افتاده میگه: " مامان خلی می مزه ای منو میندازی!" داریم میریم تعذیه ; باباش میگه کفشای که میخوام بپوشم تو ماشینه! یسنا: "حایا که کفس نداری نمیتونی راه بری کی بیخواد ببلت (بغلت)کنه؟!تو خلی بزرگی ببل مامان که زا نمی سی!" با انگشت چشممو بسته رگای پشت چشممو دیده با حیرت میگه: "اااا.......مامان سسبت دایه بیسکنه(چشمت داره میشکنه)!!! ..... گیگه سسب نداری !.........باید برات سسب صورتی بخریم.....! بادختر عمش دعواشون شد اون یسنا رو چنگ زد ! عمش سریع یسنا رو بغل کرد ...یسنا هم در حالی که میخواست بزور خودشو از بغل عمش بکشه بیرون و با عصبانیت گفت :"فگت(فقط)بذا منم...
5 آبان 1393

!!! advanced yasna dictionary

این روزا تکلم یسنا خیلی بهتر شده ,البته باید بگم بهتر از قبل ,چون از وقتی یادم میاد این وروجک حرف میزنه! لغات و اصطلاحاتی که یسنا توشون پیشرفت داشته یا تازه یاد گرفته رو میخوام بنویسم که براش یادگاری بمونه البته قبلا هم یه لغت نامه یسنا گذاشتم ولی این پیشرفتشه!  پا سوده منو  ببلم کن: منو بغل کن و راه برو (در کل نشین تا پوستت کنده شه ) دوزیدن: دوختن شوریدن: شستن نشیدن: نشستن سوزیدن:سوختن وافیدن:بافتن اخستس: استخر اختاب: انتخاب اموسین:لیمو شیرین گم شدن: قائم شدن اوکته: نقطه صننی:صندلی او زب:رژ لب اوپ:لپ دسب:چشم(به معنی حرف شنوی داشتن) سسب:چشم (یکی از اعضای صورت) نایایت:ناراحت...
5 آبان 1393

لیمو شیرین!!!

دلم لک زده برا لیموشیرین! میدونی چند وقته نخوردم؟؟؟؟؟! درست از وقتی تو چیز خور شدی!!! آخه مهلت نمیدی به آدم که...! یه کیلو لیمو شیرین, یه وعده ته! وقتی لیمو شیرین میارم ,بی وقفه میخوری امون نمیدی به منو بابات ...! تا به دورمون میگردیم, یکی رو خوردی و دستور قاچ کردن بعدی رو میدی! یهو می بینی ظرف میوه خالی شده و...! یه بشقاب پر پوست لیموشیرین جلو رومونه... در این صورت باید یکیمون بلند شه بره برات از تو یخچال بیاره...! مامااااااااان جون!  درسته بزرگیم, ولی ما هم آدمیم...! ینی ما دل نداریم؟! می بینیم ! هوس می کنیم ! دلمون می خواد! ولی به روی ...
2 آبان 1393
1