یسناگلییسناگلی، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره
آرش کوچولوآرش کوچولو، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

گنجشکک اشی مشی

طوطی یا آرش

 یه لغت نامه جدید باید اینجا باز کنم از آرش،بس که همه چیو تکرار میکنه و ضبط میکنه؛ قبل از اون راجع به اسامی فامیل بگم ،که آرش همه چیو دقیق سر جاش میگه مثلا دایی، مامان ،بابا، عمه، عمو ،بجز خاله ،نمیدونم چی تو خالش دیده که میگه آقا زَرا یا همون زهرا ​​​​​​ حالا بریم برا لغت نامه منیم:بریم ماماطی:مامان فاطمه دایی ججاد اُسین تتّا:یکتا بلاله:بهاره ​منا:مهلا نسا:یسنا کیانیا:کیانا آله:خاله نتاله:ترانه،البته الان یاد گرفته و میگه تلانه تمینه امین دایی:دایی امین لالامه: خوابم میاد نگُری:نخوری پوکی:پفک بسسی:بستنی عاشق میونه یا همون بیرون   هر وقتم که اسمشو کسی میپرسه میگه :&...
19 تير 1397

اینم از شروع تابستون بچه ها

یسنا و تهمینه از اول تبر میرن کلاس ژیمناستیک،یسنا خیلی علاقه نشون میده و حس میکنم استعداد پیشرفت همداره بخاطر انعطاف پذیر بودن بدنش و اینکه تو خونه همش غلت و ملاق و کله ملق و خوب یاد گرفته بود و همش دلش میخواد خودشو کشو قوس بده ،امیدوارم دخترکم تو اولین تجربه زنگی ورزشیش موفق باشه،وااای وقتی جفتشون از کلاس میان سر ما رو میخورن ،میخوان هر چی یاد گرفتنو تو خونه تمرین کنن اونم رو تشک ،ماشالله همه هم همراه با توضیحات کامل...!آرش هم این وسط ما رو بی نصیب نمیذاره و ادای اونا رو در میاره ،از رو مبل جفت پا میپره پایین و اسمشو گذاشته پپله باژی، یا سر پایین یه پا به هوا میگه کللله ملگ...هر وقت هم که اونا برا توضیح سرازیر میشن به طرف من اونم میاد و ...
13 تير 1397

امید در درون قفس

امیدم را مگیر از من خدایا خدایا خدایا دل تنگ مرا نشکن خدایا خدایا خدایا من دور از آشیانم ،سر به آسمانم بی نصیب و خسته ماندم جدا ز یاران ، از مهار طوفان بال من شکسته امیدم را مگیر از من خدایا خدایا دل تنگ مرا نشکن خدایا خدایا از حریم دلم رفته رنگ هوس ، درد خود به که گویم، در درون قفس آه در درون قفس بس که دست قضا بسته بال مرا روز و شب ز گلویم ناله خیزد و بس،ناله خیزد و بس میزنم فریاد هر چه بادا باد وای ازین طوفان وای ازین بیداد وای ازین بیداد،آه وای ازین بیداد    
11 تير 1397

دلتنگی

چند روزیه اومدیم شهر خودمون و دور از بابایی،با اینکه یسنا خوشحاله ازینکه پیش خانواده و فامیل و هم سن و سالاشه ،اما غم دوری از باباشو از هر کی پنهون کنه از من مادرش نمیتونه پنهون کنه،خیلی دلتنگ بابایه اما چاره چیه،؟ گاهی اوقات تو باید با زمونه بسازی ،گاهی اوقات هم زمونه باید با تو بسازه،حالا بگذریم از این جور حرف و حدیثا که اگه بخوام کامل بگم طومار میشه...پس نگفتنش بهتره،بریم سر آرش که فارغ از دنیا اونم گاه گاهی دلش تنگ میشه اما شیطنتاش اجازه نمیده این دلتنگی رو بروز بده،روزی هم نیست که یک کلمه جدید یا حرکت جدید یاد نگیره،الانم که عشق موتوره و یه سوییچ برمیداره شروع میکنه به دویدن و مثلا گاز دادن با صدای بلند،بعضی اوقات دلم برا مامان بابام...
4 تير 1397
1