یسناگلییسناگلی، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره
آرش کوچولوآرش کوچولو، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

گنجشکک اشی مشی

هشت ماه تجربه ...یک عمر خاطره

خخخخخخب، بلاخره تموم شد! دیروز یسنا جونم برا روز آخر رفت مدرسه و اولین سال تحصیلی رو تموم کرد😊 چه روزای خوب و بدی رو تو این چند ماه گذروند! قهر و آشتی های دخترانه! استیکر بازی با دوستاش(یه بازی کاملا دهه نودی که من هنوز که هنوزه سر در نیاوردم چیه؛به این صورت که استیکر می چسبونن به دفتر نقاشی می برن مدرسه و اونجا می کنن و با هم معاوضه می کنن🤔و وقتی میارن خونه چون یه بار چسبیده شده به دفتر یکی دیگه چسبش زیاد نمیچسبونه و عملا کارایی نداره براشون😅🤗) جا گذاشتن کیفش تو مدرسه پشت در خونه موندن         مهر صد آفرین گرفتن (همین مهرا ها چقد رو اعتماد بنفس بچه نقش داره...) اردو؛تولدای دسته جمعی...
2 خرداد 1398

چرا ظرف مرا بشکسته لیلی؟!

برگردیم به روزای قبل از ۲۳ بهمن؛ برای آرش هیچ اهمیتی ندارم😔اصلا انگار منو نمیخواد! باهام سازگار نیست!🙁همش باهام لجبازی میکنه! از دستم غذا نمیگیره!بغلم نمیاد😔 نمیدونم چشه! چه کار بدی در حقش کردم ،که سزاوار این همه بی اعتنایی ام؟؟!! حتی صبا که از خواب پا میشه بغلم نمیاد!🙁اگه باباش باشه که هیچ ... میره بغل باباش،یا خواب آلود میره میشینه پشت در توالت که باباش بیاد بیرون و بغلش کنه!...اما بغل من نمیاد اگرم باباش نباشه و از خواب بیدار بشه ،میاد تو حال با ذوق دستامو باز میکنم که بیاد بغلم(با اینکه میدونم نمیاد)...اما اون راهشو کج میکنه با اخم میره رو مبل پشتشو از من میکنه دراز میکشه!😟😢 وقتیم که ازم چیزی میخواد طلبکارانه میگه...
1 خرداد 1398

پسر است دیگر...

عکسای اینستا رو میدیدم که آرشم اومد؛ رسیدیم به عکس یه خانوم خوشکل با شال سنتی تویه مکان سنتی؛ +مامان ،این میشه ژَن من باشه؟!!!👦 _که چکارش کنی؟!😞 +دوشش(دوستش)بدارم! _خب اون چکار کنه؟! اتاب باژیامو (اسباب بازی) از تو هال جم بکنه؟!🙄 . . . . . . . . عکس پروفایل دختر داییم عاطفه رو آوردم که دختر کوچولوی نازش،بارانا،رو ببینه ذوق کنه،رسیدیم به عکسی که عاطفه از خودشو بارانا گذاشته بود؛ +شب(صبر) کن ردش نکن،میخوام نگاش بکنم.☺ _عزّیزّم🤗 بارانا رو دوس داری؟ +[با اشاره به عاطفه] نه. اینو دوش دارم.اوزگه(خوشکله)!!!میخوام نگاش بکنم. و همچنان بعد از یکی دو دقیقه در حال تماشای عاطفه؛ +مامان هادت باشه ع...
29 ارديبهشت 1398

آرش و علایقش

سلام پسر قشنگم این عکسا رو گذاشتم تا تاییدی باشه بر طبیعت دوستی تو پسری که اصلا به پارک رفتن علاقه نشون نمیده و تنها گزینه پیشنهادیش برای گردش با مامان کوه هست که از زبون تو "اوک" گفته میشه حتی وقتی تو این انتخاب آبمی برنده میشه و میریم پارک تو بعد از یه سر خوردن خسته میشی و به دار و درخت و گل و بلبل اطراف نگاه میکنی و چه قشنگم ازشون تعریف میکنی یا که یه کفشدوزکی چیزی پیدا میکنی و سرتو با اون بند میکنی ازونجایی که عاشق حیوونایی اگه یه سگی گربه ای اون اطراف باشه حتما باید دنبال کنی یا باهاش دوست شی علاقه وافرت به حیوونا مخصوصا پلنگ و مار و باعث شده اطرافیان بهت بگن آرش پلنگ😄😄😉 چون مدام ازشون حرف م...
27 ارديبهشت 1398

تولدت مبارک

پسر اردیبهشتی مامان ؛دیروز ۲۶ اردیبهشت تولد ۳ سالگیت بود تولدت مبارک عزیزم 😘😘😘😘😘😘 امیدوارم همیشه شاد و سرحال باشی و ما هم در کنارت هرسال بزرگ شدنت رو ببینیم و برات تولد بگیریم خیلی دوستت دارم تا ابد😍😍😍😍😍😍😍😍 😚😚
27 ارديبهشت 1398

لغات جدید آرش جونم

اینم لغات جدیدت که تو سن دو سال و نیم میگی پاتوکن:بادکنک شیگ:ریختو تمام مشقتات فعل ریخت شیگم.شیگی.شیگ پپر:بپر پشاکی:پلاستیک تتر:دفتر مماد:مداد پته کوته:برنامه کودک توکت:تشک ززازه:زرافه تنکش نانک:ترسناک لوشن:لطفا نخاشی توکتار:خودکار برَرون:مهربون بشَرنانین:بفرمایین  
12 بهمن 1397

آرش دونه

سلام آرشی مامان .فدات شم الان که اینا رو مینوسم خوابی  با بابایی حمومتو رفتی شامتو خوردی و کنار بابایی خوابیدی مثه اکثر شبای دیگه که حتما باید بغل بابا باشی تا خوابت ببره .و کم پیش میاد که برا خوابیدن بغل منو انتخاب کنی.مگه اینکه موق ع خوابت بابا نباشه که البته از خوش شانسی من یا بد شانسی تو چنننند وقت بود که بابا بخاطر کارش شبا دیر میومد خونه و تو تو بغل من میخوابیدی.و اکثر اوقات وسط منو ابجی برا خودت جا باز میکردی.اما الان که بابا به کارش سبک شده و به موقع میاد خونه بغل بابایی میخوابی الان دو سال و نیم داری و خیلی خیلی شیرین حرف میزنی انقدی که موقع صحبت کردنت دلم مخواد لب و دهنتو بخورم. حالا از کلمه هایی که غلط غلوط میگی...
10 آبان 1397