یسناگلییسناگلی، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره
آرش کوچولوآرش کوچولو، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

گنجشکک اشی مشی

خدای خوبم,ممنونم.........ممنون!

1394/3/23 0:27
نویسنده : مامان مهلا
764 بازدید
اشتراک گذاری

امروز ,ساعت 3 بعداز ظهر .دقیقا موقع استراحتمون بود, که یه دفه یه صدای بلند به گوشمون خورد ;

صدای شیشه .........شکستن ظرف......... و افتادن و ریختن چیزی!!!

بله .........صدای افتادن کمد یسنا بود رو خود یسنا!

باورم نمیشد............ !با شنیدن صدا خودمو که تو اتاق بغلی بودم با جیغ و و حشت رسوندم تو اتاق یسنا ...

سر و گردن یسنا زیر کمد بود! و گریه میکرد ...

نمیدونم چطوری کمد رو از رو سرش برداشتم... !

 توقع دیدن یه صورت خونین و مالین و یه گردن شکسته رو داشتم...!

 

 

ولی قربونش برم خدا رو ...

 

 

بچم هیچیش نشده بود !!!

 قسمت دکور کمدش که سبکه افتاده بود رو سرش...

باورم نمیشد ...در حالی تمام بدنم میلرزید ,یسنا رو گرفته بودم تو بغلمو لای موهاشو دور گردنشو انداز ورنداز میکردم, که خدایی نکرده ضربه ای نخورده باشه ...خدا رو شکرررررررر خوب خوب بود فقط ترسیده بود ...

باباش که از خواب پریده بود, هنگ کرده بود ...

مامان جون آقاجونشم که فقط خدا رو شکر میکردن...

خدا یسنا رو نگه داشت برام !

وگرنه هر اتفاقی ممکن بود بیوفته و زبونم لال ...

 

 

 

 

بهر حال خدا روشکر که الان با آرامش اینجایم و دارم با خیال آسوده مطلب میذارم!

و مثل همیشه مدیون خدا...!

والا حالم هر جور دیگه ای ممکن بود باشه ...

 

 

 

دو سه ساعت بعدش, که داشتم باخواهرم صحبت میکردم و جریانو بهش میگفتم,

گفت:" پس امروز روز حادثه بوده !"

که با خبر شدم ,پسرش و داداشم, وقتی باهم سوار موتور بودن, خوردن زمین و چند تا خراش برداشتن ,که بازم خدا گهدارشون بوده! چون تو یه جاده فرعی منتهی به آزاد راه این اتفاق افتاده ...

ینی اگه این اتفاق 10 20 متر جلو تر براشون میفتاده ...

 

 

خدا رو شکر که نیوفتاده...!

خلاصه که امروز ,هم روز حادثه بوده برای ما و هم روزی که خدا رو وااااااااقعا کنارمون حس کردیم!!!

 

پسندها (5)

نظرات (6)

مهربوون(محیا)
23 خرداد 94 0:41
سلام مهلا جووون وااای وقتی گفتید افتاده رو یسنا جرات نداشتم خطهای پایین و بخونم... خیلی شک شدم و بعد خوندن اینکه خداروشکر سالمه واقعا خوشحال شدم ... خدارووو صد هزارمرتبه شکر دوستم ...یه قربونی بکنید ... و بیشتر،مراقبشون باشید ... من وقتی خونه خالن میرم دوتا بچه داره پسره 5یالشه و دختره 2سالش وای گاهی خیلی از کاراشون خسته میشیم و حتی نای راه رفتنم نداریم اما تا میرن اتاقشون ب هر زوری هست خودمون و میرسونیم.چون بچه هستن و نابلد ... در هرصورت دوستم از صمیم قلب دعا میکنم ک خدا همیشه پشتیبان دخترتون باشه ..یه صدقه ای یا قربونی بکنید . بلا دور باشه ازتووون همیشه
مامان مهلا
پاسخ
سلام عزیزم اره اتفاقا همین تصمیم رو داریم برا قربونی واقعا نباید یه لحظه از بچه ها چش برداشت مخصوصا وقتی دو سه نفریبا همن منم از همون روز بیشتر مراقبشم ممنون از دعای قشنگت
مامان ریحانه
25 خرداد 94 1:37
مهلا جون خدا را هزار مرتبه شکر که به خیر گذشته واقعا وقتی داشتم میخوندم خیلی ترسیده بودم بودم خیلی جا شکر داره عزیزم خیلی و در مورد خواهرتونم همینطور خدای ما مهربونتر از اونیه که فکرشو میکنیم یسنای عزیزمو خیلی ببووووووس
مامان مهلا
پاسخ
واقعا معلوم نبود چی به سرشون میومد اگه خدا نگهدار همشون نبود ممنون عزیزم
مامان آنیسا
26 خرداد 94 7:55
آخی عزیزم می فهمم تو اون لحظه چه جالی داشتی آخه چه جوری کمد سنگین و تونسته بندازه بازم خداروشکر که طوریش نشده
مامان مهلا
پاسخ
سلام مرسی از همدردیت رفته بوده بالای کشو که مثلا از رو کمدش چیزی ورداره اده واقعا خدا برامون نگهش داشته
اتی مامان
29 خرداد 94 14:24
وای عزیزم خداخییییلی رحم کردهخدارو شکر به خیر گذشته...حتما"حتما"صدقه بده
مامان مهلا
پاسخ
اره عزیزم واقعا خدا رحم کردبهمون حتما این کارو میکنم
عمه فروغ
2 تیر 94 19:15
سلام مهلا جون ای وااااایداشتم میخوندم بدنم یخ کرده بود خدا رو شکر که به خیر گذشته ان شاا.. همیشه بلا ازشما و یسنای گلم به دور باشه
مامان مهلا
پاسخ
سلام عزیزم ای جانم ممنون .ممنون از دعای قشنگتان شاءالله شما هم از بلا دور باشی
samira
7 تیر 94 15:38
سلام خدا رو شکر که بخیر گذشت ان شالله که همیشه بلا دور باشه خیلی بد بوده
مامان مهلا
پاسخ
سلام عزیزم خدا رو هزار مرتبه شکر ممنون خدا همه بچه ها رو در امان نگه داره