باتری
همین چند ساعت پیش داشتیم دور همی آب هویچ و بستنی میخوردیمکه یهو بابایی متوجه شد از سه تا باتری چراغ خواب کوچولوی یسنا ،که همونجا تو دست وپا بود، یکی کمه...
منو باباشم با عجله دور و برو گشتیم به امید اینکه پیدا بشه اما نشد و ما مطمئن شدیم که آرش خان قورتش داده!
و همون موقع هم به اورژانس زنگ زدم و برای مشورت بیشتر بادکترش هم تماس گرفتم که هردو گفتن باید فورا به بیمارستان برسونیمش،ما هم سریع حاضر شدیم و از خونه زدیم بیرون.
و بعد از گرفتن عکس رادیولوژی متوجه شدیم تو این یکساعتی که ما خودمون رو رسوندیم بیمارستان از معده خارج شده و وارد روده شده ینی یه جورایی خطر رفع شده ...اما به سفارش دکتر یک ساعت و نیم هموتجا نشستیم که مشکلی پیش نیاد .که خوشبختانه نیومد.
هیچی دیگه...باید تا فردا صبر کنم تا از طریق مدفوع دفع بشه.
خدا رو شکر که هیچ مشکلی پیش نیومد