دوستی خاله خرسه
بعد دو روز که مامان فاطمه اومدن خونمون؛
آرش با کلافگی:"ماما ماطه کی میخوایین برین خونتون؟!"
ماما ماطه:"😄😄براچی مامان ؟دوست نداری ما اینجا باشیم مگه؟!"
آرش:"برین دیگه خونه خودتون..."
من 😰😰😰
ماما ماطه 😄😄😄🤔🤔🤔
آرش:"خب من میخوام با مارم باژی کنم"🙃🙃🙃
پسر مهربونم که بخاطر ترس مامان فاطمه از مار😅 مارش رو قایم کرده بود، دلش برای مارش تنگ شده بود و فک میکرد تنها راه رسیدن به مار رفتن مامان بزرگشه😒😒😒
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی