بی بی جان
دو ماه از رفتنت میگذره
دلم تنگ میشه و میام به زادگاهم جایی که همه عزیزام اونجان من جمله تو....
اما تو دیگه نیستی!
نیستی که برنامه دو روزه ام رو تنظیم کنم و دو ساعتش رو به تو اختصاص بدم!
چقدر حیف!
حیف ازون روزایی که میومدم و سرمیزدمو با عجله برمیگشتم،فقط محض اینکه اومده باشمو رفع تکلیفی کرده باشم...
کاش با تمام وجود حست میکردم...
تو رفتی !
فارغ از دنیایی که تو رو تو اوج جوونی تنها کردو عشقت رو ازت گرفت...
یاد ندیدن چهره آروم و خونه خالیت برام دلهره آوره ،اما امید اینکه بعد ۵۰ سال بی همدمی و تنهایی پیش پدربزرگ جوون مرگ شده ام هستی،پدر بزرگی که انقد زود رفت که حتی بچه هاش ازش خاطره ای ندارن،بهم آرامش میده
بی بی جان مهربونم پدر بزرگ عزیزم ،که هیچ وقت ندیدمت،جاتون برای همیشه خالیه ؛دوستتون دارم و داشتم!
التماس دعا!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی