سیزده بدر
سیزده بدر امسال رو هم مثل خیلی از سالهای دیگه رفتیم گاوداری باباجونم ........خیلی خوش گذشت.
یسنا هم که دور برش شلوغ بود حسابی خودشو با بچه های سرگرم کرد وبازی کرد.
طفلی دخترکم همیشه تو خونه تنهایه ولی ایام عیدی حسابی از تنهایی در اومده بود وعادت کرده بود .از وقتی هم که اومدیم خونه خودمون خیلی بهانه گیر شده همش میگه :"مامانی من اینجا دوست ندارم باشم بریم ددر.!" یا هرجامیرم مثه این جوجه ماشینی ها دنبالم میاد.تازه شش ماه بود که این عادتشو ترک کرده بود ها! ولی دوباره روز از نو روزی از نو.
اینم عکسای سیزده بدر:
یسنا وتهمینه
یسنا وتهمینه ویکتا دختر عمه یسنا که 13بدرمهمون ما بودن
بعدازظهر 13زمین های پشت گاوداری یسنا وتهمینه دنبال هم راه افتاده بودن وهرجا تهمینه میرفت یسنا هم دنبالش میرفت حال میکردن با هم تو سبزه ها
اینجا یسنا خورد زمین کفشش در اومد.تهمینه که 10 ماه از یسنا بزرگتره نسبت بهش احساس مسیولیت کرد واینجا داره کمکش میکنه کفشش رو بپوشه اصلا هم متوجه من نیستن که دارم ازشون عکس میگیرم چون زوم کرده بودم عکساش کیفیت نداره
غروب 13 درحال آتیش زدن خارهای یه زمین خالی دسته جمعی