رگ خواب
خونه خاله زهرا بودیم ...
یادم نیست چرا از دستش ناراحت شدم اخمام رفت تو هم. همین جوری که دستاشو می شستم, یکی دو تا غر کوچیک به سرش زدم. !
سریع معذرت خواهی کرد ...
منم با جدیت گفتم ,خواهش میکنم و گذاشتمش پایین... بدون هیچ ابراز احساساتی, راجع به معذرت خواهیش یا ناراحتی خودم...
همین جوری که میرفت به طرف تهمینه, بهش گفت :" گفتم ببخشید کم کم دیگه اخماش از هم باز میشه "و دستشو گرفت و با خونسردی تمام باهم رفتن بیرون از آشپزخونه
*
*
*
برام خیلی جالب بود با این سن کمش فهمیده بود من چجوری آروم میشم .!
خیلی وقته رگ خوابم دستش اومده ,و ازش خیلی ماهرانه و بجا استفاده میکنه. !
و من حاااااااالاااااااا دلیل خیلی از عذر خواهی هاش رو فهمیدم ;
کاری میکنه که عصبانیت من در لحظه فروکش کنه ...! دقیقا یکی از روشهایی که مشاوره های خانواده برای آروم کردن جو خانواده در شرایط بحرانی توصیه میکنن...!
*
*
*
یسنا ,دختر من, این روش رو بکار میگیره, در سن سه سال و نیمگی...!
****************
کور خوندی یسنا خانوم ! منم رگ خواب تو رو خوب میدونم! ولی نه میگم ,نه به روت میارم!!!