دو هفته پیش بابای یسنا عمل کیسه صفرا داشته, و خدارو شکر الان بهتره ولی جای بخیه هاش خوب خوب نشده ,یسنا هم ازون جایی که مثه بقیه دختر بچه ها باباشو خیلی دوس داره ,تو این چن وقت کمک حال بود !...اونم چجوری : روزی که رفتیم بیمارستان عیادت باباش ,اجازه ندادن یسنا بیاد پیش بابایی و عمه ش جلوی درت نگهبانی مراقبش بود, تا ما بریم عیادت... حالا نقل قول از عمه ش:"وقتی شما رفتین بالا یسنا اشک تو چشاش جمع شده و در حالی که دستاشو بالا پایین میکرده , گفته: "الان اینا بدون من رفتن بالا ااااا...بابام میگه پس چرا دختر منو نیاوردین من ببینمش حالم زودتر خوب بشه!" ************************************** دو سه روز پیش یهویی ...