اینم از شروع تابستون بچه ها
یسنا و تهمینه از اول تبر میرن کلاس ژیمناستیک،یسنا خیلی علاقه نشون میده و حس میکنم استعداد پیشرفت همداره بخاطر انعطاف پذیر بودن بدنش و اینکه تو خونه همش غلت و ملاق و کله ملق و خوب یاد گرفته بود و همش دلش میخواد خودشو کشو قوس بده ،امیدوارم دخترکم تو اولین تجربه زنگی ورزشیش موفق باشه،وااای وقتی جفتشون از کلاس میان سر ما رو میخورن ،میخوان هر چی یاد گرفتنو تو خونه تمرین کنن اونم رو تشک ،ماشالله همه هم همراه با توضیحات کامل...!آرش هم این وسط ما رو بی نصیب نمیذاره و ادای اونا رو در میاره ،از رو مبل جفت
پا میپره پایین و اسمشو گذاشته پپله باژی، یا سر پایین یه پا به هوا میگه کللله ملگ...هر وقت هم که اونا برا توضیح سرازیر میشن به طرف من اونم میاد و یه سری حرفو میچینه کنار هم تا توجه من بهش جلب بشه،الانم که دو روزه از خالش یاد گرفته بگه:از دروغ گریه نکن،کاری که خودش همیشه میکنه و باعث میشه خواهرم این جمله رو بهش بگه تا بخندونتش«از گودو گ هه ندن»