ذوق مرگی مادرانه...
بلاخره یکسال گذشت ،بعلاوه یک ماه .
چقد زود گذشت !
بچه تا به سه سالگی برسه ،خیلی غافلگیری داره .هر روز که از خواب بیدار میشی تا شب که میخوایی بخوابی نمیشه که یه حرکت جدید برات نزنه !و با همون حرکت غافلگیرانه از ذوق جیغ میکشی و قربون صدقش میری!!شایدم مثه من حد الامکان دندون ذذذذووووق بهم بفشاری !
وقتی هم که زبون باز میکنه و یه کم چیز فهم میشه دیگه کارت به دادن فحشای از رو علاقه میکشه!!!!!و اونجاست که مثه زامبیا میشی و با دیدنش هوس خوردن یه بچه آدمیزاد میکنی!!!!!
من و آرش هم دقیقا در حال گذران این دوران هستیم،بطوری که اون غافلگیر میکنه ،و من دندون فشار میدم و گاهی جیغ میکشم و متاسفانه گاهی میزنم!!!!!
و باز هم متاسفانه یسنا این آخریه رو خووووب از من یاد گرفته ،زدن های من و یسنا از روی ذوقه و عموما درد نداره،اما غافل از اینکه بچه یکساله فرق زدن ذوقی و زدن خشم رو نمیفهمه و فقط دوس داره مثه مامان و آبجی باشه و بزنه حالا با هر شدتی که شد و به هرجایی از سروصورت که شد.
اصلا فکر نمیکردم ذوق کردنم انقد برا بچم بد آموزی داشته باشه،اما الان در حال ترکم و به همون دندون فشار دادن اکتفا کردم !
آخه مگه میشه پسر یکسالت توپ رو شوت کنه و بگه پو ینی همون توپ و تو فقط لبخند بزنی .
یا مگه میشه کفشاشو دستش بگیره بره جلو در و بگه ددر تو جفت لپاشو فشار ندی
ووقتی میگه ععه،وقتی میگه دت ینی رفت ،وقتی چشمک میزنه و موش میکنه، الو میکنه ،ممه میخواد میگه نمنه
وقتی خوب منظور حرفاتو می فهمه و منظورشو بهت میفهمونه،مگه میشه راست واستی و فقط تماشا کنی؟؟؟!!!
تو هم یه حرکتی میزنی دیگه....