یسناگلییسناگلی، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره
آرش کوچولوآرش کوچولو، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

گنجشکک اشی مشی

دختره شنگول من....!!!!

1393/1/22 9:54
نویسنده : مامان مهلا
273 بازدید
اشتراک گذاری

-دست به داز نزنی ها داگه..........!مشغول تلفنمشغول تلفنمشغول تلفن

-بیا ایندا بسین او صننی(صندلی)..........!

-برا دوترم باگایال پوس بکننننننم(برادخترم پرتغال پوست بکنم)...........!

-بیا انینا بخوی ..بخوووووووووی.........بخووووووووووووی...........!

-دس یه اینا نزنیا .........دعوات بیکونم..........اااااااا..... دوتیه یوس(دختر لوس).........!

واااااااااااااای یسنا امروز چقد با عروسکت حرف زدی عزیزم .قربووووون زبون شیرینت بشمقلبتازه نصف حرفات دری وری بود که یادم نمووووووود چی بود .ولی حرف حرف حرف حف حف حفففففف ....زدی بچه !

طفلی عروسکت چی کشید از دست تو هیپنوتیزمهیپنوتیزمهیپنوتیزمهیپنوتیزمهیپنوتیزم

همه این حرفا هم از موقعی که من رفتم تو آشپزخونه نهار درست کنم شروع شد تا قبل از اینکه بخوابی.الانم که خواب خوابی........بغلبغلبغل

-سرگرم درست کردن سس ماکارونی بودم وهمینجوری به حرفای تو با عروسکت گوش میدادم .سرمو که برگردوندم دیدم جنابعالی در کابینت رو باز کردی و آجیلا رو که از دست تو تو کابینت قایم کردم وبرداشتی ریختی تو یه لگن کوچیک وهی میگی :"بیا انینا بخوی.........ایان بیات س بکونم بخویی (الان برات پوست میکنم بخوری)......خانومم بخویه ..........تو دس نزن خودم بیات س بکونم.دختیه یوس !!!دس نزن دیگه..........." با من نیستی ها با عروسکتیقهقههقهقههقهقهه

حرف زدنت همینجوری ادامه داشت تا من اومدم پای سینکو تو هم بندوبساطتو آوردی همونجا

میخواستی  آجیلا رو بشوری...............وای از دست توتعجبتعجبتعجبتعجب

آخه دختر تو که چندبار تا حالا سوختی چرا اصلا نمیترسی ........هر چی بهت گفتم برو کنار از لب سینک که میخوام ماکارونی آبکش کنم انگار نه انگار وقتی هم ماکارونی ها رو ریختم تو سبد با خونسردی گفتی :"داگه سوختمااااااااااا"تا وقتی هم که من ته دیگشو چیدم خودتو عروسکتو سیر کردی.

بعدم تا شیرآب رو باز میکردم میگفتی :"آشگون..........شی آب بازه بیا صویتتو بشویم"(آخجون شیرآب بازه به عروسکت میگفتی بیا صورتتو بشورم."منم دیدم داری با عروسکت حال میکنی یه آب باریک باز کردم تو صوتشو واقا شستی.منم با حال کردن تو حال میکنم کیف کردم امروز انقده بی دلیل خوشحال بودی بازی میکردی.بغلبغلماچماچ

اینم از ماکارونی خوردنت که باهاشون برا خودت مثلا سیببیل درست کردی...........قهقههقهقهه

قربون دختر سبیلوم بشممممممممممبغلبغلبغل

وقتی دیدی دارم عکس بارونت میکنم .........بلند شدی دست انداختی گردنمو گفتی :حایا عکس بگیماچاونوقت توقع داری از زیر دستم سالم در بری!......... دلم میخواد قورتت بدم.بااین زبونت!خوشمزهخوشمزه

.تو هم تند تند میگفتی اکی دیگه ........حایا اکی دیگه .خودتم از تو آینه اجاق گاز نگاه میکردی و زش میگرفتیبغلبغلمنم که خیلی از این کارت خوشم اومد یه عکس خوشکل اینجوری گرفتم.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان هانا
23 فروردین 93 1:07
مامان مهلا
پاسخ
ممنون که به ما سر زدین بازم بیایین
خاله مینا
25 فروردین 93 12:44
اخی عزیزم تو چقد جیگری قشنگم ماکارونی خوردنشو نیگااااااااااا ای جونم تو ملوسک خاله روی ماهشو ببوس خانومی
مامان مهلا
پاسخ
مرسی خاله جونی