دوباره...آرش
آرش الان هفت ماه و نیمه است ....
تقریبا یک ماهه که چهار دست و پایی راه میره و یا باید از دور و بر خونه بگیریمش ،یا هم که تسلیم بشیم و بذاریم کاری که میخواد رو بکنه ...راستش من زیاد محدودش نمیکنم تا جایی که خطری براش نباشه آزاد میذارم سیر و سفر کنه تو خونه ...
یه چیزی که منو ناراضی کرده آرش در مورد خودش اینکه که خیلی بد غذایه و خیلی کم پیش میاد با اشتها غذا بخوره و باعث شده نتونم برنامه منظمی رو تغذیه ش داشته باشم ،آرش هنوز دندون در نیاورده و هیچ نشونه ای هم از دندون در آوردن توی بدنش نمی بینم ...فک میکنم بدغذاییش به همین دلیله و چشم انتظار یه نشونه کوچولوام شاید که مشکل تغذیه ش حل بشه
نیم وجبی گاهی اوقات از دست من غذا رو قبول نمیکنه و وقتی یسنا بهش میده میخوره!
خواهر برادر خوبین !...لااقل الان خیلی با هم جفت و جورن تا در آینده چه پیش آید...
آرش الان یاد گرفته دست بزنه و همراهش کلمه د...د ...رو میگه همراه لبخند همیشگیش و گاهی هم نینای میکنه و دل منو آبجیشو میبره....